محل تبلیغات شما
من و هستی از روزمره مان می گفتیم او از درسش من از دانشگاه او از خانواده اش من از خانواده ام او از غمهایش من از غمهایم او از شادی هایش من از شادی هایم و. گاهی از من م میخواست در مسائلی که ناراحتش میکرد و من هم خالصانه به او کمک میکردم بی چشم داشت. از ناراحتی اش بابت اینکه کلاش کنکور نمی فرستندش کتابخانه اجازه ندارد برود و در خانه محدودیت شدید دارد از کابوسهای شبانه اش چرا که در نوجوانی توسط عمویش پورد قرار گرفته بود و پدرش با عمویش در ارتباط

درس هایی از رابطه احسان با هستی محمدی ستوده

شروع بحرانها در روابط روزمره مان

ادامه داستان محبت بی ریای احسان

اش ,خانواده ,شادی ,عمویش ,بی ,برود ,او از ,من از ,از خانواده ,از شادی ,خانه محدودیت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها